شاعر چشمان تو

متن مرتبط با «میکند» در سایت شاعر چشمان تو نوشته شده است

از رنجی که پوچ را پروانه میکند

  • آخرش جایی این راهبه ابتدای خودش میرسد،تمامِ خستگیها تمام وخوابی تمام خواهد شد؛آخرش امیدوار و بیدار،به دامنه ها دل میبندی،هوای قله را هواداربرای دم و باز دمی...مقیمِ هیچ قله ای نباش!زشتیِ هیچ چیز از دور پیدا نیستدرونش چیست، از نزدیک!؟بیا نزدیکتر،در سکوتی روبرو،تا صدایی نیآزارد هوا را!مشتت را بگشا!این یک شعرِ خاموش است،بگیر و با خود به دامنه ها برگردان!بگو چه خوابِ قشنگی بود آنجا،زیباییِ همیشگیِ بی خوابی ها!بگو چه بیداریِ بزرگی بود آنجا،از رنجی که پوچ را پروانه میکنداین خاک سرد را کاشانه میکند...نگاهت را به نور باران رنگ ها میدوزم،افسانه ها را فرابخوان بر این پرده،بیا معلق ترین پل رابین اورست و آکونکا ببندیم!مثل اینکه نمیخواهی از میانِمیدان های شلوغیا آنها که دودِ بیشتر دارند از ردّ تانک ها،مثل اینکه نمیخواهی از میانِواقعیت گذر کنی، ها؟عجب مسافری هستی!!آخرش این راهبه ابتدای خودش پشت میکند واز لبه کهکشان پرت میشوی پائین یا بالا... حالا!بیا، نزدیکتر بیاببین، من نیستم!تو اینجا تنها هستی.ه.رخرداد 1401 بخوانید, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها