سیاه تر از برف

ساخت وبلاگ

سکوت کر کننده بود،

صدا به سخن آمد

اما هیچکس را

شنوایی نبود؛

بر ردّپاهای دیشب

برفی سنگین باریده،

از کجا آمدیم؟

راهی نبود؛

آسمان سربی

آفتاب را بلعیده،

چه وقت روز؟

جهت نامعلوم؛

این کیبورد هم یخ زده

امواج ماهواره یخ زده،

روشن است که چیزی برای روشن کردن نیست

روشن تر از برف مگر چیزی هست

همین برفی که ردّپای تو را فرو پوشانده،

روشن تر از روی تو مگر چیزی هست

آتشی که برای روشن کردن نیست؛

وقتی سکوت کر کننده باشد

باید با خودت حرف بزنی

آنقدر با خودت حرف بزن تا،

تا اینکه دیوانه شوی، دقیقاً،

دیوانگی بهتر از کر شدن

و کر شدن بهتر از مرگ،

هر چیزی بهتر از مرگ

حتی زندگی؛

اگر این کیبورد یخ نزده بود

اگر امواج ماهواره یخ نزده بودند

اگر

اگر تو گم نشده بودی،

چرا گم شدی؟

گمت کردم!

نه گم شدی؛

تو با همان نگاه آخر گم شدی

تو از اول هم به نگاه اول اعتقاد نداشتی،

لعنتی تو به هیچ چیز اعتقاد نداشتی،

لعنتی لعنتی

تو فقط یک لغتی؛

یه اسمی که من روت گذاشتم امید

طلسمی که عمری نداشتم امید

چه کابوس گنگی سراغم اومد

که ظلمت سراغ چراغم اومد

میخواستم دیگه ترک دنیا کنم

که هرچی نوشتم رو حاشا کنم

غزلخون که پای دیوارا میخوند

یه شب کوچ کرد و صداشم نموند

بگو هر کی زودتر برِه بُرده، تا

همه صف ببندن کجا تا کجا؛

از کجا آمدیم؟

بر ردّپاهای دیشب

برفی سنگین باریده

و سکوت کر کننده...

باید با تو حرف بزنم

باید سعی کنم بیدار بمانم

من باید دوباره تو را پیدا کند.

ه.ر

بهمن 1401

شاعر چشمان تو...
ما را در سایت شاعر چشمان تو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hoomanrabie بازدید : 62 تاريخ : سه شنبه 18 بهمن 1401 ساعت: 17:36