تماس اختیاری

ساخت وبلاگ

من بیشتر عمرم را نشسته زیسته ام

گوشی به دست در پی گفتگو،

در پی نام ها و نشانه ها:

سلام سیمین بانو،

شعرم را خواندید؟

سلام استاد آتشی،

سلام دکتر،

اگر خواندید، نظرتان را بفرمائید.

با اینهمه

تمام عمر

بی خضر

قطعِ مرحله های ظلمانی کرده ام،

هیچ استادی تحملم نکرد

استاد فراوان بود و شاگرد در میان نبود،

شاگرد در شهر بازی، همراه پینوکیو،

در حال سرگرمی و تبدیل شدن بود.

الو، دکتر، مرا به انتشارات نادان معرفی کنید،

شنیدم مدیرش پسر عموی شماست، نه؟

نه! هیچ رابطه ای با ایشان ندارید،

نمی دانستم، ببخشید،

چرا دنبال سفارش و توصیه نامه هستم؟

درسته ببخشید، این اخلاقِ فلان است؟

درسته، عصبانی نشوید، خداحافظ!

غریقی هستم که چنگ می زنم،

نوای هارپ را دوست دارم،

و نوازنده ای که در روز مرگ گربه اش

نغمه ای در ماژور جاری می کند.

آه جوانک حیران،

ای هملت خیانت خورده،

چرا با قصه های هدایت ازدواج کردی؟

اگر راست میگویی چرا خودت را به پاریس نرساندی،

همان روزی که داشتند او را خودکشی می کردند؟

تو باید جلوی ترور دامادشان را هم می گرفتی،

او هیچکس را جز او نداشت،

او هیچکس را جز تو نداشت،

اما تو که همیشه نشسته زیسته ای،

اما تو که شماره او را نداشتی

بیهوده با قصه هایش ازدواج کردی،

وقتی نتوانستی جلوی قتلش را بگیری.

الو، صادق جان، تو چنان خوب چرا بودی؟

تو شماره نیما را به من دادی،

یاد گرفتم چشمهایم را ببندم و

با همه حرف بزنم،

راستی سوررئالیسم را چرا به واقعیت آلودی؟

حیف نبود؟!

با اینهمه

عکس بزرگ تو

کنار همسرت فروغ

به دیوار اتاق خانه نیمه ویران باقی است.

من بر مدفن رؤیاهایم می رقصم

تو بشکن می زنی و من می شکنم

اینجا بشکنم که یاران گله نکنند،

عزت و بابک و طاها و بکتاش و علیرضا...

مخلصم،

شرمنده به پرواز نرسیدم،

اما همچنان با من هستید،

کافی است چشمهایم را ببندم،

فوراً به شما زنگ می زنم.

هومن ربیعی

تیرماه 1402

شاعر چشمان تو...
ما را در سایت شاعر چشمان تو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hoomanrabie بازدید : 37 تاريخ : چهارشنبه 11 مرداد 1402 ساعت: 15:09